لحظه هایم برای ,توووووووووووووووووووووووووو,
به قیمت ,,,,صفرتومن,,,,
همین که
توووووووووکنارمن باشی...
ثروتمندترین انسانم........................
یامن اسمه دوا وذکره شفاء
بیاییم تواین روزهای ماه رمضان که درهای رحمت خداوند بازه
بیمارهارو فراموش نکنیم.....
التماس دعا
عاشقانه ترین عاشقانه ای که هیچ وقت گفته نشود:
.
.
.
.
.بررررررررررررررررررررررگرد..................................
ﻣﯿﮕﻦ ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩ ﮐﻞ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺑﺪﻧﺶ ﺍﺯ ﮐﻞ ﮐﺎﺭﺍﯼ ﺑﺪ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ
ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺨﺺ !!!…
ﺣﺎﻻ ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ … ؟؟؟؟؟
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﯾﻦ ﺯﺑﻮﻥ ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ
ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﻧﮕﻔﺘﻢ !…؟
ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻮﻡ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺷﮑﻢ ﺟﻠﻮ
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﺩ !…. ؟
ﺍﯾﻦ ﭼﺸﻤﻬﺎ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻧﺎﻣﺮﺩﺍ ﭼﻪ ﺷﺒﻬﺎﯾﯽ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ
ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺶ ﻧﯿﻮﻣﺪﻩ !…. ؟
ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻻﻣﺼﺐ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺎﻫﺎ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻣﺎ ﻣﺤﺒﺖ
ﻧﺪﯾﺪﻩ !… ؟
ﺍﯾﻦ ﻣﻐﺰ ﻻﻣﺼﺐ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺸﻮﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺧﯿﻠﯽ
ﭼﯿﺰﺍ ﮔﺬﺷﺘﻪ !… ؟
ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺟﻮﻭﻧﯿﺸﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎﯼ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﻪ
ﺍﺻﻼ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ !… ؟
ﺍﯾﻦ ﻻﻣﺼﺒﺎ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﯾﻪ ﻫﺎﺵ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﮐﻪ ﮐﻢ
ﻟﻄﻔﯽ ﺩﻭﺳﺘﺎﺷﻮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻪ !…؟
ﻓﻜﺮ ﻧﮑﻨﻢ !!!!…
ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺸﻪ !!!… ؟؟!!!!
ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺕ
ﺑﻮﺩﻡ !…
ﻭﻃﻮﻻﻧﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ
ﻭﻗﺘﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ
ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺕ ﺑﻮﺩﻡ !…
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﺘﻢ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ
می گویند هر سن و سالی که داشته باشی
اگر کسی نباشد ،
که با یادش ،
چشمانت ،
از شادی یا غم پر اشک شود ،
هرگز زندگی نکرده ای
و من این روزها
زندگی می کنم . . .
بـه زخـم هـایم مـی نـگری ؟
درد نـدارد
دیـگر روزی کـه رفـتی
مـرگ تـمام دردهـایم را بـا خـودش بـرد
مـرده ها درد نـمی کـشند …!
از تـو خـواهشـی دارم بـرنـگرد
دیـگر زنـده ام نـکن!…
شاگرد از استاد پرسید عشق یعنی چی ؟
استاد به شاگرد گفت برو به گندم زار و پرپشت ترین خوشه را بیار
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت:
استاد پرسید: چه آوردی ؟
با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به
امید پیداکردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.
استاد گفت: عشق یعنی همین…!
شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟
استاد به سخن آمد که : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش
که باز هم نمی توانی به عقب برگردی…
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت .
استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین
درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی
برگردم .
استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین…!
و این است فرق عشق و ازدواج
کــه دُنـیــآ آنـقـَـدر کـوچَـکـــــ بـآشـَــد
کــه آدَمـ هــآی تـکـرآری رآ روزی صـَـد بــآر بــِبـیـنــی
و آنـقـَـدر بـُزرگــــــ بــآشَــد
کــه نـَتـَـوآنـی آن کَـسـی رآ کـه دلـَتـــــ مـیـخواهــَـد،
حـَـتــی یـِکــــ بــآر بـبــیـنــــی
شراب خواستم
گفت : ممنوع است
آغوش خواستم
گفت : ممنوع است
بوسه خواستم
گفت : ممنوع است
نگاه خواستم
گفت: ممنوع است
نفس خواستم
گفت : ممنوع است
حالا پس از آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه
با یک بطری پر از گلاب
آمده بر سر مزارم و به آغوش می کشد سنگ سرد مزارم را
با هر چه بوسه
چه ناسزاوار
عکسی را که بر مزارم به یادگار مانده
نگاه می کند و
در حسرت نفس های از دست رفته
به آرامی اشک می ریزد
تمام تمنای من اما
سر برآوردن از این گور است
تا بگویم هنوز بیدارم
دست از این عشق بر نمی دارم
تا ابد دوستت دارم
از حــدش که بگــذرد جایش را میدهـد به یک بیاعتنایی مـزمـن !
دیـــگـر مـهـم نـیـســت : بــــــــــودن یا نـبـــــــــودن ؛ دوست داشـتــن یا نـداشـتـــن
آنـچه اهـمـیـت دارد کــــشــــداری رخـوتـنـاک حسی است که،
دیگر تـو را به واکـنـش نمیکـشانــــد !
در آن لحظه فـقـط در سکوت غـرق می شـوی و نـگـاهـ میکـنی و نـگــــــــــاه
آهاے همیشگے ترینم!
تمام فعل هاے ماضے ام را ببر..
چہ در گذر باشے
چہ نباشے
براے من استمــــــــــــــــــــــــــــــــــــرارے
خواهے بود..
من هر لحظه تو را صرف مے کنم
هیـــــــــس!
کــــــمی آرامـــــــتـــــر
تنـــــــــها شـــــــو
بی صـــــــــــدا تـــــــــــــر بــــشـــــکـــــــن
آهســـــتــــه تــــــر سراغـــــــش را بگــــــیـــــر
ممکن است بیدار شود وجدان نداشته اش!
ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﻨﮓ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﻭﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺅﯾﺎﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﮑﺸﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ
ﺑﻐﻠﺶ ﮐﻨﯽ ...
آنقدر دوستت دارم که واژه ها هم کم آورده اند…
دیگر آنها هم همراهی ام نمیکنند…
این روزها از نگاهم بفهم (دوستت دارم) را واژه ها رفیق نیمه راه بودند
هیچ اتفاقی قرار نیست بیفتد
اما؛
دل است دیگر....
همیشه منتظر میماند....
دعواکن… ولی با کاغذت
اگرازکسی ناراحتی؛ یک کاغذبردارو یک مداد
هرچه خواستی به او بگویی,روی کاغذبنویس.
خواستی هم داد بکشی تنهاسایزکلماتت را بزرگ کن
نه صدایت را…
آرام که شدی،برگرد وکاغذت رانگاه کن.
آنوقت خودت قضاوت کن
حالامیتوانی تمام خشم نوشته هایت رابا پاک کن عزیزت پاک کنی
دلی هم نشکانده ای, وجدانت را نیازرده ای.
خرجش همان مداد و پاک کن بود,نه بغض و پشیمانی
"گاهی میتوان از کوره خشم پخته تر بیرون آمد
میخوام چن تا سلامتی بگم
1- سلامتیه روزایی که خیانت نبود
2- سلامتیه روزی که عشقا پاک بودن و واسه زندگی
3- سلامتیه روزایی که عشق مردم عشق بود نه "هوس
ولی روزی میرسد که
یک ملافه سفید پایان می دهد به من
به شیطنت هایم ""به بازی گوشی هایم
به حنده های بلندم
روزی میرسد که همه به عکسم
با بغض نگاه می کنند و می گویند
خسته ام
از ممنونم خوبم
دیگر میخواهم به همه بگویم
نه خوب نیستم
وقتی می گویی نگرانت هستم
ازتو چه پنهان دردلم قند آب می شود
می پرسی :کی می رسی /چرا حواست به گوشیت نیست و....
من درتک تک جملاتت ضرب آهنگ عاشقانه دوستت دارم هایت را می شنوم
تو وتمام نگرانی های عاشقانه ات را دوست می دارم
من هم نگرانتم .ازهمان نگرانی های عاشقانه
و تو نیز خوب می دانی که خورشید زندگی من از چشمان تو طلوع می کند
بر زندگی من بتاب و گرما ببخش...
دیروز عاشق من بود.....
دستت را خسته نکن
محکم یا آرام
فردا تو هم تنهاییی!!!!!
فرقی ندارد کدام خیابان و در کدام شهر دنیا باشد
حتی با سبک های زیبای معماری
هم نمی توان گفت کدام خیابان زیباتر است
اما زیباترین خیابان خیابانی ست
که خانه دلدارت آنجاست
همان خیابانی که با قدم های تو
متبرک می شود
و از عطر حضورت مست می گردد
چقدر بده که تو میتونی خودتو خرد کنی . . . داغون کنی .
. . بدبخت کنی . . . اما نمیتونی خودتو بغل کنی ، آروم
کنی ، از تنـهـایـی دربیاری . . . مـــن آرومـــــــم ولـــــی
قــانـــونــــاً داغــــونـــــم . . .
به سلامتى مامان و بابام که از بچه شانس نیاوردن !