خــــــــیلی ســـخــتـــه
نصفه شبــــی بغض گـــــلوتو بگیــــــره و دلتنگــــــش بشـــی
فکــــــــر کنی شایـــــــد مثل قدیمـــــــــا
باز هـــــم یه اس گــــاه و بی گــــاه بده و بپرسه خوابی یا بیـــــدار ..؟
ولـــــــی بــــــاید قبول کنی
اون هیچوقت مال تــــــــــــــــو نبوده . . .
چقدر سرد است!
وقتی...
دلتنگتم و نیستی...
خرج رفتنش نکن...
راست می گفتند
بی من
تو مفت هم نمی ارزی...
تـو چـه مـیفـهـمـی از روزگـارم ....
از دلـتـنـگـی ام ...
گـاهـی بـه خـدا الـتـمـاس مـیـکـنـم ...
خـوابـت را بـبـیـنـم ...
مـیـفـهـمـی ؟!!
فـــــقــــــط خـــوابــــــت را !!!
می آیی
در آغوشم می گیری
روی موهای شقیقه ات دست می کشم
مگر خیال ها هم
پیر می شوند؟
طعم تلخ سیگارو دوست دارم
تلخ مثل آخرین بوسه ی لعنتی ما
تلخ مثل آخرین دروغ تو که باز هم همو می بینیم
تلخ مثل نبودنت . . . !
هر چه دلم را خالی می کنم باز هم پر می شود از تو ،
چه برکتی دارد دوست داشتنت....
♥♥♥♥H
این روزها تنم گرمی
یک آغوش میخواهد
با طعم عشق نه هوس...!
لبانم خیسی لبی میخواهد
با طعم ناز نه نیاز.
تنی را میخواهم که
روحم را ارضا کند نه جسمم را
خسته ام؛
خسته تر از آنی که خیانت کنم
تنهایم؛
تنها تر از آنی که عاشق شوم
دوست پسر خوبه ولی نه واسه خواهر
مانتو کوتاه و تنگ خوبه ولی نه واسه خواهر
مهمونی رفتن خوبه ولی نه واسه خواهر
لب پرتز خوبه ولی نه واسه خواهر
لباس باز و ....... خوبه ولی نه واسه خواهر
مشروب خوردن خوبه ولی نه واسه خواهر
تا 12 شب بیرون بودن عادیه ولی نه واسه خواهر
پسرهای روشن فکر دو نوع هستند یا خواهر ندارن
یا همه چیز واسه دوست دخترشون خوبه
به خواهرشون که میرسه فرق میکنه
روزها يكی پس از ديگری به پايان
می رسند...
و در پی روزها
عمر من...
خسته نباشی سرنوشت....!
می بينی؟!
دست در دستان تو
تمام راه را بيراهه رفتم
شنيدم كسی ميگفت:
چشمانت را ببند!
اعتماد كن...
به قيمت تمام روزهای رفته
چشم هایــم را بستم...
اعتماد كردم...!
بهای سنگينی داشت اعتماد !
روزی...
چشمانم را باز كردم؛
چيزی به نام " عشـــــق "
در راهِ همپا شدنِ با تو
به تاراج رفته بود!
چـشـمـهـایـت بگــو . . .
نـگـاهـم نـڪـنـنـد .
بـگـو وقـتـے خـیـره ات مـے شـوم
سرشـاטּ بـه ڪـار خـودشـاטּ بـاشـد . . . !
نـه ڪـه فـڪـر ڪـنـے خـجـالـت مـے ڪـشـم هـا
نـه !
حـواسـم نـیـسـت
عـاشـقـت مـی شـوم…!!!

زیاده خواه نیستم !
من باشم
امروز خاطراتت را سوزاندم اما!
بوی خوش هیزمش بیقرارم کرد؛
اتفاق تازه ای نیست!!
دوباره “دل تنگت” شدم…
خدایـــــا
ا ین بند دل آدم کجاست؟؟
ک گاهی با یک
اسم..
نگاه..
با حضور یک نفر..
و یا با یک لبخند “پاره میشود”
هزار بار آمدم خطت بزنم از قلبم
خود خودت را
یادت را
اسمت را
اما…

هوای حوصله ام پر است
از ذرات آلوده ی غم
نسیم با تو بودن می خواهم
خسته می شوم از دلتنگی ها
و شاید چشمانم ببارد
دلم خواب می خواهد به بهانه ی آغوش تو…
اینــــ بـــــار ڪــــہ آمــــدے دستــانتــ را روے قلبمـــ بـــگـذار
تـــــا بفهمــے اینــــ دلــــ …
بــــا دیــــد نــــ تــــــــو نــمــے تــپـــد…
مــے لـــــــرزد …
آدم” باش ،
“هوا”یم
را داشته باش …
مگذار در این “هوا”ی بی کسی “
“آدم” دگر شوم
نه حوصلـــه ی دوســـت داشتــن دارم
نه می خواهـــــــم کسـی دوستـــــــــم داشتـه باشد
ایـن روزهـــا ســـــَــــردم ...
مثـل دی , مثـل بهمـــن, مثـل اسفنــــــد
مثـل زمستــــ ـــــان
احســــــاسـم یـخ زده
آرزوهـــــــــایـم قندیــــل بستــه
امیــــــدم زیــر بهمــن ِ ســرد ِ احســاساتم دفــــــــن شـده
نه به آمـــــدن ی دل خوشــم و نه از رفتـــــن ی غمگیــن
ایـن روزهـــا پــُر از سکـــــــــوتـم
مــَرا
جــُدا کــن ٬
از اهلِ زمـیــن !
دستَــم را بـگـیــر …
مـیــخـو اهــم ٬ در دنـیــایِ آرامِــــ تـــُو
آرامـــ بـگـیــرمـــ . . .
(عشق من)
زد به بی خیالے و گفتــــ:
تنهـــــ♥ــــــا آمَــده امــ ٬ تنهـــــــا می رومـ
یک وقت هایے
شاید حتے برای ساعتے یا دقیقه اے ...
کم می آورے
ϟ▇▅▃▂ دِل وآمــآنده اتـــ یکـ نـَفــر را مے خواهد
نوشت ” قمحا “…
همه به او خندیدند..!!
گریستــــــــــــــ…..
گفت به “غمها” یم نخندید که هر جور نوشته شود درد دارد…!
از تَـــــــه به سر بخوان تا منِ آن روزها را بشناسی…!
معشوقـــــــــــــه ای پیـــــــــــدا کـــــــــــرده ام به نـــــــــــام روزگــــــــــــار !!!!
ایــــــــــــن روزهــــــــــــا سخـــــــــــت مرا درآغــــــــــــوش خــــــــــویش
به بـــــــــــازی گــــــــــــرفته اســـــــــــت !!!
بَهــاے سَنگیـــنــے دادم
تــا فَهمـــیـدم
ڪـَســے را ڪـہ “قـَـصـد” مــانـدن نـَـدارد
بــایـد راهــے ڪـَــرد !
در سرزمین من کسی بوسه فرانسوی بلد نیست...
اینجا مثل آلمان پل عشق ندارد
از گل رز هلندی هم خبری نیست..
اینجا عشق یعنی اینکه بخاطر چشم های دور و برت
معشوقت را فقط از پشت گوشی
بوسیده باشی.
چــہ کـسـی بــرای عـشــــق بــازی مــا شـعـــر
اتــل مـتـل خـوانـــנ...
کــہ پــات رو بــہ ایـــن راحـتـــــی
از زنــــــدگـیــــــم ورچـیـــנی...؟؟؟
آهستـﮧ بیا
چیزے هم ننویس
نظر هم نگذار
همان ڪﮧ بخوانــے بس استــ
من بــﮧ بــے محلـــے آدمها عادت دارم.
